مأذنه ی عدالتخواهی

شهید بهشتی:دانشجو مؤذن جامعه است،خواب بماند نماز امت قضا می شود

مأذنه ی عدالتخواهی

شهید بهشتی:دانشجو مؤذن جامعه است،خواب بماند نماز امت قضا می شود

                                                                 بسم رب المستضعفین


و اما اگر مکتب اثبات شود


بگذارید از جایی شروع کنم که مکتبمان (اسلام محمدی ص)از آنجا شروع شد، از همان جایی که معدود بودند مسلمانان ولی هرکدامشان به معنای واقعی کلمه اسلام شناس بودند،از همان جایی که هرکه مسلمان می شد میدانست دارد پا به صراطی میگذارد که اورا از منجلاب دنیوی به سعادت دنیوی اخروی میبرد.چون میدانست شکنجه را تاب می آورد،چون اسلام شناس شده بود برای مکتبش میجنگید.چون بسط بساط عدالت را درک کرده بود،چون مدینه فاضله اش را درک کرده بود،برای ساختنش به شکنجه که هیچ،خون به عنوان بها میپرداخت.و این همه اش به آن علت اتفاق افتاده بود که اسلام را به او تحمیل نکرده بودند،به این علت بود که کسانی در آن جامعه گفتمان در سطح فهم عموم را تبلیغ کرده بودند و کسی که پا به این راه میگذاشت به خاطر فهم آن مقداری از دین بود که آن را درک کرده بود ومصداقا چون عطر و بوی عدالت به مذاقش خوش آمده بود وچون به آن سطح از درک رسیده بود که دین همه اش دین است،سختی جهاد را به جان میخرید همان گونه که امت خمینی(ره) پذیرفتند همان گونه که مدعیانش بعد از گذشت سالها هنوز ایستاده اند،چون مکتب برایشان اثبات شده بود،چون مجاهدانی برای گفتمان سازی مکتب از جانشان مایه گذاشته بودند،و این فعل بودند واقعا بودند است.


و اما بعد از آنها ما چه کردیم.اسلاممان را کنسرو کردیم و در دکانمان را چارتاق باز گذاشته ایم و نشسته ای و مگس میپرانیم.بعضی وقتها هم که حوصله مان سر میرود یقه ی یکی دو نفر را میگیریم و به زور کنسروش میدهیمو خودمان را به کوچه ی علی چپ میزنیم که نبینیم چطور کنسرومان را پس میزنند.بله....اسلام را میخوتهیم به زور به خورد جامعه مان بدهیم و هی بر سرخود میزنیم که چرا فساد در جامعه مان آنقدر زیاد شده،حال که دستمان به فلان مفسد اقتصادی نمیرسد، همه جوره به جامعه مان میتازیم که چرا دو تا تار مو(دو تا که چه عرض کنم)از روسری یک خانمی بیرون مانده،و چرا مانتوی فلان خانم چهار سانت از معیار های نمیدانم از کجا آمده ی ما بالاتر یا پایین تر است.و هرروز که میگذرد مشتریان این اسلام کنسرو شده ی ما کمتر میشوند که بیشتر نمیشوند و بالتبع ما فشارمان را بر جامعه بیشتر میکنیم و اصلا یک نگاهی هم به بازخورد رفتار درست یا اشتباهمان نمیکنیم و هی به خودمان تلقین میکنیم که ما فقط مامور به وظیفه ایم،مامور به نتیجه نیستیم،آخر کدام ....میتواند یک همچین حرفی بزند و به نظام حکمت و عدالت که سنت خداست ایمان داشته باشد.نکته این است که مابرای انجام وظیفه مان مجبور نیستیم هرکاری را که به فکرمان رسید انجام دهیم،خیلی وقت ها امر به معروف نکردن از بد امر به معروف کردن اولی تر است. مصداقا اگر کسی که  میخواهد درختی را هرس کند دانسته یا ندانسته این کار را اشتباه انجام دهد یعنی این کار او طبق اصول باغبانی نباشد .شایداین هرس کردن نتیجه ی عکس  بدهد.شاید این عملی که از روی خیر خواهی انجام گرفته موجب خشک شدن درخت بشود


و جالبتر آن است که کور دلی ما به جایی رسیده که اصلا فساد های درباری دولتیان و مرفعان را نمیبینیم و به جای آنکه در برابر ظلم و بی عدالتی قد علم کنیم،مثل نابخردانی که فقط تا نوک بینیشان را میبینند گیر داده ایم به چارتا تار مویی که از روسری خواهرانمان(به دلیل بی کاری و بد کاری فرهنگی ما)،سهوا بیرون مانده.کی و کجا ما در آن کنسرو را باز کردیم تا عطر آن اسلام محمدی جامعه مان را سرمست کند،کجا ما آمدیم مثل شهید آوینی،مثل شهید بهشتی و مطهری و خیلی های دیگر،مکتب و هدف مکتبمان را در سطح عالی به گفتمان تبدیل کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۴ ، ۰۶:۳۳
علی ملا اسماعیلی

بسم رب المستضعفین

از آن جایی که مکاتب نقش ابزار را در زندگی بشر ایفا میکنند.اساس ماندگاری هر مکتب و ایدئولوژی،پویایی و کارامدی آن است.تقریبا 1400 سال است که اسلام محمدی(ص) پایه گزاری شده و علارغم تمام دشمنی های هایی که از همان اوان(ماقبل از بعثت)شروع شروع شده و هنوز هم ادامه داردو غلط کاری ها و اشتباه کاری ها ی امت اسلام،توانسته نفس بکشد.اساسآ مکاتب پویا آنهایی هستند که توانسته اند نیاز جوامع بشری را تامین کنند و آنگاه که نتوانسته اند حذف شده اند.

من در این مقاله ی کوچک میخواهم اصلی ترین اساس ماندگاری و مهمتر از آن پیدایش اسلام را بررسی کنم مبنای وجودی تمام ادیان آسمانی و بالتبع فلسفه ی تمای بعثت ها ،برای بسط توحید بوده است.ولی چون زمینه ی رشد توحید وجود نداشته،اولین قدم انبیا زمینه سازی بوده.این زمینه سازی همان هموار کردن و بستر سازی برای  رشد درخت توحید است،وبر همین اساس تمامی انبیا به دنبال برقراری قسط و عدل برآمده اند و به جرئت میتوان مدعی بود که عمر انبیا به برقراری عدالت گذشته وآنگاه که اثرات عدالت در جامعه ای پدیدار گشته،آن جامعه به سمت توحید قدم برداشته است.خب این همان اختلاف گپی است که مکاتب روحانی را از مکاتب ساخته بشر جدا میکند.این عدالت همان اساس دافعه و جازبه است،که محرومان را به سمت خود میکشد و بی دردی بی دردان را تحمل نمیکند.این عدالت همان مرز و تار مویی است صراط مستقیم را از الباقی صراط ها جدا میکند.بر اساس همین بنیه فکری است که اسلام بی دردی،اسلام تبعیض یا همان اسلامی که برای ایجاد عدالت نمیجنگد را میتوان اسلامامریکایی نام داد.

این اسلام امریکایی یعنی اسلامی که هیچ جوابی برای ظالم ندارد.بالتبع ما زیارت عاشورای امریکایی،بسیجی امریکایی،حزب اللهی امریکایی و دعای کمیل امریکایی هم داریم.من نمیدانم دعای کمیلی که به اقتدای حضرت علی نباشد میخواهد چه دردی ازما دوا کند.من نمیدانم گریه ای که برای مصائب امام حسین باشد ولی به اقتدای حضرت نباشد چگونه ممکن است آدم سازی بکند.کجای تاریخ،کدام پیامبر این گونه انسان سازی کرده.همان زمانی که امام حسین در قتلگاه به خون میغلتید،خیلی از مسلمانان امریکایی آن زمان در حال راز و نیاز با خدا بودند-بله باالظاهر مسلمان ولی با حسین زمان نبودن،اوج نا مسلمانی است،خیلی هاشان از پشت جبهه دعا میکردند.و این تاریخ همان طور تکرار شونده جلو آمده تا وقت به آزمایش ما رسیده(اگر ظلم ظالم مختص به یک زمان خاص است،کربلا هم همینطور است)حال ما بیاییم ریشو ترین و اسلامی ترین فرد دانشگاهمان هم باشیم اگر عاشورایی نباشیم(امریکایی هستیم)اگر به دنبال برقراری عدالت نباشیم یعنی عمل ما معلوم نباشد که در کدام طرف همان تار مویی که قبلا اشاره کردم،قرار دارد،پس چه فایده....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۴ ، ۱۸:۴۴
علی ملا اسماعیلی